از چه زمانی تصمیم گرفتید فیلم هیس، دخترها فریاد نمی زنند! را بسازید؟ تحقیقات را از کی شروع کردید؟
از خیلی سال ها پیش، سال 68.
همین فیلمنامه را؟
نه، قصه ای شبیه این به دستم رسید. منتهی درباره معضلی بود که برای یک پسر پیش آمده بود. دیدم که اصلا نمی توانم راجع به آن حرف بزنم. هم از نظر این که اجازه پرداخت آن را به من نمی دادند و هم از این نظر که خود سوژه خیلی آزاردهنده بود و اذیت می کرد.
ما همیشه پسرها را جور دیگری در ذهن می بینیم و فکر می کنیم خیلی قلدرند و می توانند از خودشان دفاع کنند. این طرح ماند تا مرحله تحقیقات فیلم شمعی در باد که به ماجرای پسری برخوردم که مورد تعرض همکلاسی اش قرار گرفته بود و آن پسر به خاطر اتفاقی که برایش افتاده بود، ضعف نفس داشت و از همه حساب می برد و این اتفاق به دفعات مختلف و با افراد دیگری هم رخ داده بود، تا جایی که او را از مدرسه بیرون می کنند. پدرش که راننده کامیون بود مدرسه را روی سرش می گیرد که چرا پسرش را از مدرسه بیرون کرده اند. مسئولان مدرسه هم برای این که حقیقت را به پدر نگویند، مقاومت می کردند. وقتی بالاخره واقعیت را به او می گویند، سکته می کند. آن موضوع به دلایل واضح امکان طرح پیدا نکرد، ولی در ادامه تصمیم گرفتم موضوع دختران را به یک سرانجام برسانم و هرطور شده فیلمی در این باره بسازم. در پروسه تحقیقات سرگذشت های تلخ و واقعی فراوانی مطرح شد و با بیش از 700 نمونه واقعی صحبت کردم تا این که از سال 90 به طور جدی استارت تولید و ساخت این فیلم را زدم. فیلمنامه نوشته شد و پس از جلسات مختلف با قوه قضاییه و نیروی انتظامی و بنیاد فارابی اصلاحات فیلمنامه انجام شد و به مرحله تصویب رسید. در نهایت شهریورماه پارسال فیلم کلید زده شد.
اصلاحات فیلمنامه کجاها بود؟
درآخر قصه من، مراد صفرخانی (مرد متجاوز) خودکشی می کند، ولی گفتند او باید از سوی قانون مجازات و اعدام شود. اما همه می دانیم که این آدم ها در جامعه رها هستند و لزوما به مجازات اعمالشان نمی رسند. تازه اگر هم یک نفر مثل او اعدام شود، تفاوت چندانی در اصل موضوع نخواهد کرد. مهم این است که ریشه این ماجرای تلخ را شناسایی و پیدا کنیم و اصلا چرا باید کار به اینجا برسد؟ چند وقت پیش در روزنامه ای خواندم که فرد متجاوزی به 35 مورد تعرض و تجاوز به عنف اعتراف کرده، اما هیچ کدام از زنانی که مورد اذیت و آزار قرار گرفتند، حاضر به حضور در دادگاه و شکایت علیه متهم نشدند. چرا نمی آیند؟ چون به هرحال آنها خانواده ای، پدری، مادری، همسر و فرزندی دارند و از آبرو و اعتبار خود می ترسند یا از تهدیدهای فرد متجاوز واهمه دارند. اینها آدم های مظلومی هستند که فقط در سکوت نشسته اند و هیچ کس هم به فکر آنها نیست.
دوستی بعد از تماشای فیلم شما می گفت در این زمان دیگر مساله اخاذی به این شکل وجود ندارد و دخترها هم آگاه تر شده اند و هم راحت تر می توانند مشکلاتشان را با پدرومادر خود مطرح کنند. اما اتفاقا من فکر می کنم هم فاصله جوانان با والدینشان بیشتر شده و هم باتوجه به گستردگی اینترنت و بلوتوث و موارد این چنینی اخاذی ها و باج گیری ها شکل جدی تر و رعب آورتری به خود گرفته است.
بله همینطور است. الان حتی با یک کلیک اتفاقات وحشتناکی می افتد. شما ببینید باوجود این شبکه های مجازی چه سوءاستفاده هایی از افراد می شود. به نظرم الان بدترین دوران است و آدم ها به انحای مختلف تهدید می شوند.
چقدر این موضوع و فیلم تان را جهانی می بینید؟
موضوع فیلم هیس جهانی و بین المللی است و این مساله فقط هم مربوط به کشور ما نیست. الان همه کشورهای دنیا با این معضل و مشکل دست به گریبان هستند. البته جامعه ما یک جامعه اخلاقی است و هرکس به راحتی نمی تواند درباره این مساله صحبت کند، چون ترس از آبرو وجود دارد. بحث اینجاست که چگونه و چه زمانی می شود این ترس بزرگ را به چالش کشید؟ به نظرم الان دیگر زمان این به چالش کشیدن فرارسیده است. نخبگان جامعه و کارشناسان باید بنشینند و درباره این موضوع حرف بزنند، راهکار ارائه دهند و ریشه یابی کنند.
موقع تماشای هیس با این که تماشاگر می داند با یک فیلم طرف است، اما درعین حال نمی تواند هراس ناشی از واقعیتی که قصه دارد به او منتقل می کند را نادیده بگیرد و قدرت فیلم دقیقا در همینجاست. این که حتی بعد از تماشا هم او را رها نمی کند.
این تاثیرگذاری به این خاطر است که فیلم آینه ای از اجتماع و واقعیت را جلوی تماشاگر قرار می دهد و او را با خود درگیر می کند.
به نظر می رسد فیلم از تمرکز روی یک بحث مشخص دور شده و همزمان خواسته مقوله های قانون و اخلاق و عرف و حفظ آبرو را مطرح کند و پیش ببرد. نمی شد روی یک کدام متمرکز شوید و آن را باز کنید؟
نمی شد، برای این که اساس قصه ایجاب می کرد همه این موارد به اتفاق و در کنار هم مطرح شود. مضاف براین که طرح این موارد به همین شکل هم با موانع و مشکلاتی مطرح بود. با این حال در سطح مقدورات به موضوعاتی چون خلاء قانونی و بازتاب اجتماعی این مساله پرداختم.
عده ای از مخالفان فیلم هم به رویکرد ضدقصاص فیلم اشاره می کنند.
موضوع من قصاص قانونی نیست، بلکه منظورم قصاص اجتماعی است که عمدتا چنین موضوع هایی بناچار و لاجرم باید یک قربانی بدهد. همانطور که قبلا گفتم بیشتر می خواستم تاکید کنم که فقط آوردن فرزند اهمیت ندارد، بلکه رسیدگی و توجه به آنهاست که اهمیت دارد.
فیلمتان نسبت به نسخه جشنواره تغییراتی داشت؟
فقط چند پلان را کوتاه کرده ام. مرگ ولی دم را هم کلا از فیلم درآوردم تا شاید این احساس هم به وجود بیاید که او نمی میرد و شاید شیرین هم به همین دلیل آزاد شود.
یکی از ابهامات فیلم هم به خانواده منزلتی برمی گردد. یعنی دفعه اولی که خانواده عسل (امیر آقایی و شیرین بینا) را می بینیم، فکر نمی کنیم که حضور آنها نقش اساسی و مهمی در ماجرای قتل سرایدار دارد و شکایتشان در دادگاه اینقدر تعیین کننده باشد. تازه در ادامه است که متوجه این موضوع می شویم.
می خواستم ذره ذره به خانواده دختربچه دوم یعنی عسل برسم که با پنهان کاری و پاک کردن صورت مساله می خواهند از کنار موضوع عبور کنند. یعنی جوری نشان می دهم که پنهان کار و قربانی بعدی همین دختربچه خواهد بود.
فیلم تا جایی خیلی پخته و حرفه ای جلو می رود، اما از جایی به بد تعلیق و هیجان کاذبی پیدا می کند و همه آن تلاش ها برای یافتن ولی دم مقتول و جلب رضایت او خیلی با آنچه تاکنون دیدیم سنخیت ندارد.
خودم هم خیلی نمی خواستم به این سمت بروم، اما برای رهایی از ممیزی به ناچار فیلم چنین شکلی پیدا کرد. البته فارغ از یک سری صحنه ها الان درمجموع فیلم همان چیزی است که در ذهن داشتم و می خواستم که به مخاطب منتقل شود.
نظرتان درباره بی مهری داوران جشنواره فیلم فجر سال گذشته به این فیلم چیست؟
متعجب بودم از این که داوران ـ که همگی مرد بودندـ به چنین موضوعی اصلا واکنش نشان ندادند. و این که چطور می شود داوران چشمشان را به روی واقعیت ببندند، اما مردم به خوبی آن را ببینند؟ چرا مردم این فیلم را دیدند و از آن استقبال کردند و می بینند؟ چون در متن قضیه قرار دارند.